تعداد بازدید 45
|
نویسنده |
پیام |
anahita
![](/weblog/file/forum/temp01/member.png)
ارسالها : 5
عضویت: 10 /4 /1394
|
درددل يك بزاز اصفهاني (طنز)
خانووم… بعد از اين كه هفت هشت دفعه، هي اومدس و رفته س وديده س و نخريدس ، بالاخره، باري آخركه اومدس، يه دفعه ديگه هم پارچه را ديدس، اين دفعه ، كم و بيش پسنديده س و خبري مرگش خريدس. برده س ، برا اينكه بعدآ آب نرد و كوچیك نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش بريده س ، داده س خياط براش دوخته س ، پوشيده اس ، باهاش رفته اس عروسي، توعروسي كلي پزداده س، قر داده س ، رقصيده س ،…….. بعدش رفته س خونه ، كلي توش نيشسته س و غلطيده س وكپيده س . يه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پيرنو شيكافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس ! ميگد از رنگش خوشم نيومدس !! اين پارچه دون ، حج آقا ! لطفآ پولمو پس بديند…..! راستي راستي كه خيلي ناكس و نانجيب و پدر سوخته س !!! این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین به شخص خاصی را ندارد.
امضای کاربر :
|
|
چهارشنبه 10 تیر 1394 - 18:47 |
|
تشکر شده: |
|
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.